اقتصادي كه باعث شده اين 3 دانشپذير رشته MBA يا «دوره عالي مديريت كسب و كار» از طرف دانشگاه شهيد بهشتي به چين سفر كنند تا با شركت در دوره تجارت در چين، بازديد از كارخانههاي بزرگ اين كشور و صحبت با مديران موفق آنها، بهترين شكل عمليشدن آموختههايشان در رشته MBA را ببيند و تجربه كسب كنند؛ تجربهاي كه كمك ميكند آنها مديران جسورتر، خوشفكرتر و بلندپروازتري باشند.
- از چين فقط يك كشور پرجمعيت در ذهنم بود
فاطمه سلگي: من از چين يك كشور خيلي پرجمعيت در ذهنم بود كه نظم و قانون آنچناني ندارد؛ مثلا عكس متروي آنجا را ديده بودم كه چقدر شلوغ و بينظم است، درصورتي كه روز اولي كه ما رفتيم پكن، سوار مترو شديم و اصلا شبيه عكسها نبود. همهچيز بسيار منظم بود و زياد بودن جمعيت خيلي به چشم نميآمد چون فضاها را متناسب با جمعيت زياد و نيازهايشان ساختهاند و اوضاع را به خوبي مديريت كردهاند. در دانشگاه هم ما شرايط بسيار خوبي داشتيم؛ دانشگاه پكن طوري طراحي شده كه دانشجو بيشترين بازده را داشته باشد و اين در تمام طراحيها به چشم ميخورد. مثلا كلاسها گرد بودند و هركلاس 2 تخته براي ديد بهتر داشت و صندليها بسيار راحت بودند. نظم دانشگاهها هم خيلي به چشم ميآمد؛ تجربه جالب ديگر من جهانيبودن كلاسها بود. از كشورهاي مختلف در دوره «تجارت در چين» كه دانشگاه پكن برگزار ميكرد شركت كرده بودند و بعضي از آنها هم تاجراني حرفهاي بودند.
دوره ما شامل 4 بخش بود؛ بخش اول كلاسهاي آموزش تئوري بود. در اين كلاسها با اقتصاد، فرهنگ و تاريخ چين آشنا شديم و يكسري نكات كليدي ياد گرفتيم كه هر كس كه ميخواهد با يك چيني معاملهاي داشته باشد بايد آنها را بداند. بخش دوم برنامه بازديد از شركتهاي مختلف بود. ما در اين سفر در 3 شهر پكن، شانگهاي و شيان اقامت داشتيم و از 4 شركت و كارخانه بازديد كرديم. براي من تجربه خيلي جالبي بود و از ما بسيار خوب استقبال كردند. آنها فارغ از اينكه دانشجوها اهل كجا هستند و چه شغلي دارند، از همه استقبال گرمي ميكردند و كار را خيلي جدي ميگرفتند. آنها برنامهريزي بسيار بلندمدتي دارند و به اعتبار شركتشان فكر ميكنند. قسمت ديگر، بازديد از مناطق تاريخي و تفريحي بود. بخش نهايي هم انجام يك پروژه بود كه بهصورت گروهي صورت ميگرفت. در آخر دوره هم يك ارائه پروژه داشتيم. 32 نفر بوديم وبراي انجام پروژهها گروهبندي شده بوديم و بايد يك موضوع براي پروژه انتخاب ميكرديم و با توجه به آموزشهايي كه در دوره ديديم آن را انجام ميداديم. گروهها 5 يا 6 نفره بودند و من با 2 نروژي و 2 آمريكايي همگروه بودم. موضوع پروژه ما يك شركت آموزشي آمريكايي بود. چون تعداد دانشجوهاي چين خيلي زياد است، تعداد زيادي از آنها ميخواهند از چين به يك كشور خارجي مهاجرت كنند. . براي تعريف پروژه بايد شركتي را معرفي ميكرديم كه يا ايده جديدي دارد يا اگر قبلا وجود داشته حالا استراتژياش را تغيير داده باشد. در چين مؤسسههايي وجود دارند كه دانشجو را براي امتحانهاي مخصوصي كه بايد بدهند؛ مثل تافل يا آزمونهاي ورودي دانشگاهها آماده ميكنند. همچنين مؤسسههايي هم هستند كه با توجه به روابطي كه در كشورهاي مختلف دارند يك كالج مناسب براي دانشجو پيدا ميكنند و دانشجو به آنجا اعزام ميشود. ما شركتي را پيشنهاد كرديم كه هر دو كار را انجام ميداد. با استفاده از روابطي كه در آمريكا داشت كالج مناسب دانشجو را پيدا و دانشجو را براي آزمونهاي مخصوص آنجا آماده ميكرد.
يكي از درسهايي كه براي ما درنظر گرفته شده بود، آموزش مذاكره بود. در اين كلاس ياد ميگرفتيم بايد چطور با چينيها مذاكره كرد. در آن كلاس با ارزشها و هنجارهاي چينيها در مذاكره آشنا شديم و نكاتي درباره نحوه برخورد و گفتوگو در جلسه مذاكره با چينيها ياد گرفتيم. بعد از پايان آموزش مذاكره، براي استفاده عملي از آموختهها و تجربه مذاكره، اعضاي كلاس، 2 نفر 2 نفر گروهبندي شدند. در هر گروه يك نفر خريدار يك ملك يا زمين بود و ديگري فروشنده آن. به هركدام هم 2 برگه حاوي اطلاعات آن ملك يا زمين مورد نظر داده ميشد و اطلاعات خريدار و فروشنده متفاوت بود. 10دقيقه وقت مذاكره بود و روي برگه هر نفر يك قيمت پيشنهادي بود كه سود و ضرر دوطرف به آن قيمت بستگي داشت. بعد از پايان زمان مذاكره من آن ملك را به ارزانترين قيمت در كلاس خريدم و نفر اول در مذاكره شدم.
- چينيها دوست ندارند زود وارد مذاكره جدي شوند!
محمد رضا ايراننژاد:
اين سفر براي من چون هم رشتهام اقتصاد بوده و هم يك شم اقتصادي براي سرمايهگذاري دارم سفر خيلي مفيدي بود چون با چين، اقتصاد و نحوه مذاكره در آنجا آشنا شدم. 4بخش اصلي دوره بازاريابي، نحوه ارائه گزارشهاي مالي، مذاكره با چينيها و اقتصاد بود كه بهطور ضمني اقتصاد چين را معرفي ميكرد و بهطور ضمني سير تكامل تاريخي اقتصاد چين و تحول اقتصادي آن را توضيح ميداد. در پايان هر دوره هم بايد يك پروژه ارائه ميداديم درباره شركتي كه ميخواهد وارد چين شود يا در چين كار ميكند. يكي از درسهايي كه براي ما درنظر گرفته شده بود زبان چيني بود.
در كلاس زبان چيني كمي با اين زبان آشنا شديم و كلمات كليدي و كاربردي چيني را آموختيم. آشنايي با زبان طرف مقابل در مذاكره بسيار مؤثر است. يكي از مفيدترين كلاسها، كلاس مذاكره است كه در آن نكات كاربردي و زيادي يادگرفتيم؛ مثلا چينيها اصلا دوست ندارند خيلي زود بهطور جدي با طرف مقابل وارد مذاكره شوند و معمولا جلسه اول صرف اعتمادسازي ميشود. چينيها ترجيح ميدهند در مرحله اول با طرف مذاكرهكننده دوست شوند و بعد بروند سراغ معامله اصلي. ارتباط هم برايشان خيلي مهم است. در خيلي از كشورها شما اگر در جلسه اول هديهاي به طرف مقابل بدهي ممكن است برداشت بدي كنند يا ناراحت شوند اما چينيها اين كار را ميپسندند و اتفاقا ميتواند در روند مذاكره هم مؤثر باشد. بايد تا جايي كه ميشود از ابزار مختلف استفاده كرد و به آنها نزديك شد. با وجود قانون و سختگيريهايي كه وجود دارد، ارتباطاتي كه گاهي در ايران وجود دارد در آنجا هم هست.
بيشتر كلاسهاي ما در دانشگاه پكن برگزار ميشد. محيط دانشگاه، محيط بسيار بزرگ و سرسبزي بود با معابر و رودخانه و بناهاي بسيار زيبا و دسترسي آسان به بانك و سلف. سلف دانشگاه بسيار مجلل و مجهز بود بهطوري كه اساتيد هم از آن سلف استفاده ميكردند و دانشجويان ميتوانستند هنگام غذا خوردن با اساتيد گپ بزنند. علاوه بر دانشگاه پكن، در اين دوره از چند شركت و دانشگاه بازديد كرديم. نكته ديگري كه در اين بازديدها و رفتوآمد در چين توجه من را جلب كرد وسايل حملونقل بود. با اينكه چين پرجمعيتترين كشور جهان است اما ما خيلي راحت از مترو استفاده ميكرديم چون فضاهاي شهري را متناسب با جمعيت زيادشان مهندسي و مديريت كردهاند، هيچوقت مترو و خيابانها طوري شلوغ نيست كه آزاردهنده باشد.
- مقايسه با شركتهاي برتر به شما كمك ميكند
امير اخلاقي شاد:
من مدير فروش هستم و نكتههاي زيادي از اين سفر آموختم؛ مثلا بازديدهاي زيادي از كارخانه ما در ايران ميشود. اما به جرأت ميتوانم بگويم در 9سالي كه مشغول بهكار هستم 2 يا 3 بازديد شبيه به آن بازديدي كه ما از كارخانه لوازم ايمني چين داشتيم برگزار شده. با اينكه ما دانشجو بوديم و قرار نبود خريد يا معاملهاي با آنها داشته باشيم، در بازديد ما مدير فروش و مدير بازاريابي و توليد 5ساعت وقت گذاشتند و با ما صحبت كردند. من در طول سفر سعي ميكردم فنهاي فروش را شناسايي كنم و با تكنيكهايشان آشنا شوم.
بهنظرم برگزاري اين دوره ميتواند موج جديدي در آموزش اين رشته ايجاد كند. فكر ميكنم حلقه مفقوده ما در اقتصاد ايران، ارتباط بين علم و عمل يا همان دانشگاه و صنعت است. موضوع اصلي بحث مقايسه است. راه اين مقايسه بحث ارتباط است. وقتي شما ميخواهي خودت را با دنيا مقايسه كني بايد بهخوبي ارتباط برقرار كرده باشي. خوشبختانه يكي از اتفاقهاي خوبي كه دارد ميافتد همين افزايش ارتباط است و اين امر بعد از مدتي مقايسه كردن را بهدنبال خواهد داشت. شما در هر صنعتي كه كار ميكنيد، مقايسه خودتان با شركتهاي برتر دنيا خيلي ميتواند به شما كمك كند و باعث پيشرفت شما شود. فرض كنيد ميخواهيد يك ساندويچفروشي بزنيد. يك وقتي هست شما خودتان را با يك فلافل فروشي معمولي مقايسه ميكنيد و يك وقتي هم هست كه شما خودتان را با شركتهاي بينالمللي مقايسه ميكنيد كه براي اين كار دانشگاه زده. البته آنها هم نقصهايي نسبت به ما داشتند. مثلا ما از نظر فرهنگي خيلي غني هستيم اما بهنظرم بايد توجه كنيم به كاستيهايمان تا براي جبرانشان برنامهريزي كنيم. هركس در هر صنعتي كار ميكند اگر خودش را با بهترينهاي آن حوزه مقايسه كند، ميتواند نقاط ضعف خودش را بشناسد و پيشرفت كند.
مشكلي كه وجود دارد اين است كه ما علم را براي صنعتمان نميخواهيم. تمام خط توليد هيوندايي كساني بودند كه تحصيلات دبيرستاني داشتند و بهاصطلاح ديپلمه بودند. ما بايد علممان براي صنعت كار كند. وگرنه علم به چه دردي ميخورد؟ شما درنظر بگيريد نيروهاي نظامي ما خيلي خوب دارند كار ميكنند چون نيرو را ميگيرند، آموزش ميدهند و از نيروي كار متناسب با توان و آموزشها استفاده ميكنند. بهنظرم اين عملكردي كه در صنعت نظامي داريم را بايد در صنايع ديگر هم داشته باشيم.
نظر شما